تروریسم انتحاری، با سایر فعالیتهای تروریستی متفاوت است. روانشناسی تروریسم شاخهای از روانشناسی سیاسی است که قصد دارد تروریسم را از نظر روانشناسی درک کند. همچنین سعی دارد که به پرسشهایی مانند «تروریسم به چه می اندیشد؟ چه چیزی باعث میشود افراد به تروریسم روی بیاورند؟ آیا تروریسم فقط با دین توضیح داده میشود؟ آیا تروریسم نتیجهی اختلال روانی است؟» پاسخ دهد.
از آن جا که انتحاری تهاجمیترین شکل تروریسم مدرن است و استراتژی متفاوتی نسبت به سایر فعالیت های تروریستی محسوب می شود، یک رویکرد و استراتژی منحصر به فرد دارد. تروریست انتحاری حاضر است برای رسیدن به غایت مطلوب خود، حتی از جانش بگذرد. عملیات انتحاری اثربخش است و منجر به تعداد تلفات زیادی می شود، سازمانهای تروریستی را قادر می سازد پیامهای استراتژیک را برای جامعه هدف ارسال و القاء کنند، مشروعیت و جدّیت آنها را در بین پیروان و طرفداران افزایش می دهد، اعتماد عمومی به دولت و سازمانهای امنیتی را از بین می برد و حتی دولتها را وادار میکند تا بخشی یا تمام درخواستها و مطالبات تروریستها را عملی کنند.
تروریسم انتحاری از اوایل دهه ۱۹۸۰ و بر اساس داده های «پایگاه جهانی تروریسم» توسط سازمانهای تروریستی به عنوان یک استراتژی کشنده استفاده شد. این سبک از حمالت تروریستی با وقوع عملیات انتحاری ۱۱ سپتامبر بسیار برجسته تر شد و توجهات زیادی را به خود جلب کرد و تروریسم انتحاری به یک استراتژی عملیاتی محبوب در بین گروههای تروریستی در سطح جهانی تبدیل شد.
حتی اگر مواد منفجره خطر بیشتری برای کشف داشته و در مقایسه با سلاحهای سبک، پیچیدهتر و با خطر بالاتری باشند، اما تروریستها ترجیح میدهند از مواد منفجره استفاده کنند تا عملیات قابل اطمینان و مخرب تر صورت گیرد.
حملات انتحاری از نظر دقت، تخریب و انعطاف پذیری برای سازمانهای تروریستی کارآمدی بسیاری دارد. به عنوان عوامل انسانی و به تعبیری عناصر انتحاری، بمب گذاران انتحاری قبل از شروع حملات خود آموزش های گستردهای می بینند. این آموزش ها برای اطمینان از حداکثر آسیب ها و تلفات، موفقیت عملیاتی و توانایی استفاده از تاکتیک های جایگزین در صورت لزوم است.
دکتر «آرِیَل مِراری» موفق شد در پژوهشی دقیق برای نخستین بار با ۱۵ تن از افرادی که پیش از منفجرکردن خود دستگیر شده بودند و بیش از ده تن ازآموزگاران شان گفتوگو کرده و رفتار و افکار شان را با موشکافی و بررسی جزییات تحلیل کند و به نتایج جالبی دست یافت. بیش از ۵۰ در صدِ افراد انتحاری نشانههای اختلال افسردگی چون ناامیدی شدید، بیعلاقگی به زندگی، بیمعنایی، پوچی، خُلقتنگی و نشانههای دیگر این اختلال را داشتند و در ۴۰ در صد موارد گرایش به خودکشی در آنها دیده شد. داشتن تمایل برای ضربه زدن به خود یا داشتن افکار خودکشی و تصمیم گرفتن برای از بین بردن خود در مواردی که افسردگی بسیار شدید شود، دیده میشد.
به هر رو، این یافته خیلی جالب توسط پژوهشگر دیگری بنام «آدام لنکفورد» پیگیری شده و او این نشانه ها را در موارد دیگر نیز گزارش داده است. پژوهشی که آدام لنکفورد انجام داده و در کتاب «افسانهی شهادت» به نشر رسانده، نشان میدهد که بسیاری از انتحارکنندگان افکار خودکشی داشتند، به این معنا که علاقه ای به زندگی نداشتند. اهمیت این یافته در این است که بسیاری از گروههای تندرو چنین وانمود میکنند که تمام حملهکنندگان انتحاری افراد عادی و آگاه از وضعیت جاری اند که از این طریق دست به مقاومت و شورش مشروع میزنند. بعضی ممکن است استدلال کنند که این عاملین انتحاری مشکل روانی خاصی ندارند. لیکن این ادعا اگر کاملا نادرست نباشد، حداقل در میان تعداد قابل توجهی از انتحارکنندگان صدق نمیکند.
از سوی دیگر، مطالعات بیشتر نشان داده اند که آموزگاران انتحاری هیچ نشانهی از تمایل به خودکشی را نشان نمیدهند، در حالی که انتحارکنندهها معمولا چنین گرایشی را نشان میدهند و بیشتر اوقات از میان مردم بشدت فقیر و سرخورده و معمولا با سابقهی آسیب روانی انتخاب و آموزش داده میشوند. به عبارت دیگر، آموزگاران انتحاری بیشتر اوقات کسانی را تربیت میکنند که از انواع فشارهای اجتماعی و روانی و استرس مزمن رنج میبرند و خشم زیادی بر علیه وضعیت موجود دارند.
روانشناس کانادایی، آلبرت بندورا، که با طرح نظریهی «یادگیری اجتماعی» به شهرت جهانی رسید، نکات تأمل برانگیزی را در مورد انتحارکننده ها مطرح کرده است. به باور او، عوامل متعددی در بروز انتحار نقش دارند که مهمترین شان رهایی از قید و تعهد اخلاقی است. بندورا سربازان را مثال میزند که چگونه آموزش میبینند تا اهداف مشخصی را مورد هدف قرار دهند و برای از بین بردن این اهداف نه تنها از بند تعهد اخلاق رها باشند، بلکه توجیه کافی برای ستایشِ کاری که انجام میدهند نیز داشته باشند، به ویژه دلیل قوی و معمولا قابلقبولی چون دفاع از کشور. همین است که شجاعت و دلاوری سربازان با مدال و جوایز استقبال میشود. در آموزش دادن انتحار کنندگان نیز از این روش استفاده میشود و با آن که ایدئولوژی و باور به در دست داشتن حق مطلق یک وسیلهی مهم در آموزش آنهاست، لیکن بیش از این که «دین نقش بازی کند، دفاع از کشور و دشمنی با غیر نقش بازی میکند». این تحلیل البته به معنای دفاع از انتحارکنندهها نیست.
اگر از زاویهی دیدِ بندورا به این مشکل بنگریم، انتحارکنندهها بیشتر از این که افراد غیر عادی با تمایلات ضد اجتماعی باشند، افراد عادی اند و این فشارهای اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی و مشاهدهی افراد دیگر اند که سبب میشوند تا گرایش به انتحار در آنها شدت گیرد و برای استفاده از خشونت در این سطح که سبب نابودی خود و اطرافیان میشود دست به توجیهگری بزنند.
این دیدگاه، با دیدگاهی که انتحار کنندگان را انسانهای بشدت پلید و شیطانی معرفی میکند در تقابل قرار میگیرد. قضیه زمانی جالب میشود که بر بنیاد برخی از پژوهشهای انجام شده، تعداد قابلتوجهی از انتحارکنندگان تا زمان انجام حملهی انتحاری، هیچ جنایت دیگری را در گذشتهی خود ندارند و برخی از آنها، همانگونه که اشاره شد، از اختلالات روانی رنج میبرند و در گذشته مورد سوءاستفادهی جسمی، جنسی، و روانی قرار گرفته اند و حال میخواهند خود را از درد و رنج رها کنند.
تروریستهای انتحاری، چه داعش چه طالبان چه القاعده، در مجموعِ آموزشهای معلمان خود و تحت تاثیر اختلالات روانی دیده شده، با قلب آکنده از نفرت عمیق پرورش مییابند که به نحو پایانناپذیری به دنبال انتقام از سرکوبگر خود که غالبا آن را استعمار غرب می بینند، هستند.
منابع:
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟